چون حس خوب، ناشی از پذیرش ذهنی، آسانی انجام کار و در نهایت لذتی هست که از انجام آن عایدمان میشود. چنین لذتی وقتی به دست میآید که هورمونهایی همچون دوپامین، سروتونین، اوکسی توسین یا اندرفین در مغز ترشح شده و آن حس سرخوشی موقت را فراهم کنند.
اما در عادت جدید هیچکدام از این اتفاقات رخ نمیدهد. نه مسیر عصبی قدرتمندی وجود دارد که با انجام آن رفتار جدید بخواهد طی شود و نه اینکه مغز آشنایی کافی با آن فعالیت را دارد که با ترشح هورمونهای بهوجودآورنده لذت بخواهد به آن پاداش دهد.
در واقع ما با انجام هر رفتاری که خوشایند مغزمان باشد، مقداری مشخص از هورمونهای بهوجودآورنده لذت را دریافت میکنیم. این هورمونها باعث ساخته شدن یک شبکه عصبی در مغز میشود که مختص آن رفتار خاص است و هر چه که طی کردن مسیر ساختهشده با پاداش بزرگتری همراه باشد، بیشتر تقویت خواهد شد.
عادتهای قدیمی همچون بزرگراههایی هستند که در مغز به خوبی هموار شده و طی کردن آنها نیاز به انرژی و توان چندانی ندارد. اما عادتهای جدید، بهسختی میتوانند انجام شوند چون مسیرهای عصبی مربوط به آنها همچون راههای تنگ و تاریک و صعبالعبوری هست که باید به مرور کوبیده و هموار شوند؛ و این نیاز به انرژی و صرف زمان زیادی دارد.
راههای ناشناخته و جدید همیشه با خود حس ترس و تهدیدشدگی به همراه دارند و این باعث میشود که ما همان بزرگراه بدون ترافیک و چندین بار طیشده را ترجیح دهیم و از رفتن در این کورهراهها تا جای ممکن پرهیز کنیم.
از این رو برای ساختن عادتهای جدید ناگزیر از صرف انرژی و انجام تلاش و برنامهریزی آگاهانه هستیم تا بتوانیم با ایجاد تغییر در سبک زندگی و از بین بردن روند قبلی، به اهداف و جایگاههای بهتری دست یابیم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
دقیقا مثه کاشتن بذر میمونه!
ما برای عادات نو نیاز داریم وقت بذاریم
وقت کافی!
چون اگه این وقت گذاشتنه حد حدود نشناسه بیخیالش میشیم
اصلا با خودمون میگیم : برو بابا کی حوصله داره این کار رو بکنه!
کلا ساختن یه تحول یه عادت مشروطه به ” زمان کافی – انرژی ”
ولی قبلشم باید از خودمون سوال بکنیم : دلیل کار چیه ؟ ایا این تحول این عادت به ضرر منه یا به نفع من ؟ ( جیمز کلیر حرف جالبی زد .. میگه عادت جدید میتونه مثل شمشیر ۲ لبه باشه
یعنی عادت خوب میتونه مارو بسازه و عادت بد میتونه مارو از پا در بیاره
باید نحوه ساختن اون عادت رو بفهمیم و به نسبت وضعیت فعلی خودمون باهاش کنار بیاییم و بتونیم به نتیجه برسیم)
تا جایی که میشه باید عادت های سمی و قدیمی رو رفته رفته ریشه کن کرد و فضا برای عادت جدید گذاشت…
دوست عزیز،
طبق چیزهایی که بی جی فاگ و جیمز کلییر و استفان گایز تو کتابهاشون میگن، اتفاقا فرایند ساخت عادت جدید باید طوری طراحی بشه که ما نه نیاز به وقت داشته باشیم و نه نیاز به انرژی.
یعنی وقت و انرژیای هم که نیازه تو ابتدای راه صرف اون عادت بشه باید اونقدری کم باشه که بشه ازش چشمپوشی کرد و ندیده گرفتش. وگرنه هیچ عادتی شکل نمیگیره. اتفاقا این نگاه سختگیرانه به شکل دادن عادت جدید هست که مانع از این میشه که خیلی از افراد به سمتش برن.
البته همونطور که گفتی انتخاب عادت موردنظر و مسیری که باید طی کنیم هم خیلی مهم هست و هم تعیینکننده.
اول از همه تشکر بابت پاسختون
بله کاملا درست میگید
بنظرم فرایند ساختن عادت نباید زیاد دشوار باشد و اگر هم دشوار بود
مشروط به ان هستیم که مسیر را برای خودمون به قدم های کوچک تقسیم کنیم
در کنارش بیشتر روی سیستم یا استراتیژی وقت گذاشت تا هدف
هدف دلیل خوبیه برای پیشرفت ولی کار کردن به روی سیستم ما را به هدفمون نزدیک میکند.