هر یک از ما انسانها همواره در حال یادگیری هستیم، حال برخی بهصورت هدفمند و بر اساس اهدافی مشخص دست به یادگیری از طرق مختلف میزنند و برخی دیگر، بهصورت پراکنده و از طریق کانالها و ابزارهای مختلف در حال یادگیری هستند و معمولا دچار توهم رشد شدهاند.
در نهایت هر دو دسته انتظار دارند که این یادگیریها باعث ارتقا و توسعه فردی آنان شود و از این طریق تغییرات و بهبودهایی در زندگی و رفتارشان به وجود آید.
البته بهاحتمالزیاد با یادگیری واقعی و درونیسازی هر مطلب و مفهومی، تغییراتی در فکر و ذهن ما به وجود میآید که این تغییرات و بهبودها بسته به عمق یادگیری و سایر متغیرهای دخیل در آن میتوانند متغیر باشند.
ولی نتیجه اصلی در عمل و در رفتار و عملکرد ما خود را نمایان میکند.
از طرفی با توجه به یادگیری صورت گرفته، خودمان هم تخمینی از میزان مطلب آموختهشده و همچنین رشد و ترقی حاصل از آن در ذهن داریم؛ یعنی به ازای آموختن هر مطلب و مهارتی یک انتظار مشخصی از رشد و ترقی در ذهن ما به وجود میآید.
این یادگیریها و تغییرات حادثشده، باعث میشود نگاه و نظر دیگران هم نسبت به ما تغییر کند. این تغییر نوع نگاهها میتواند از طریق مشاهده روند یادگیری ما، مشاهده تغییرات حادثشده در عملکرد، رفتارها و یا سبک زندگی ما صورت پذیرد.
بنابراین ما با سه متغیر در اینجا مواجه هستیم:
- میزان واقعی یادگیری صورت گرفته،
- برداشت خودمان از میزان یادگیری و رشد بهدستآمده
- و برداشت دیگران از میزان رشد و افزایش دانستهها و توانمندیهای ما.
اما عدم انطباق این سه متغیر باعث بروز مشکلات شخصی و ارتباطی خواهد شد.
دسته اول افرادی هستند که با یادگیری سطحی یک موضوع یا مهارت بلافاصله دچار توهم استاد بودن میشوند و مدام خود را با عنوان استاد یا مدرس به دیگران معرفی میکنند.
این افراد متغیر میانی فراتر از دو متغیر دیگر دارند و درواقع برداشتی که خودشان از میزان یادگیری و رشد و توسعه فردی خود دارند، فراتر از میزان حقیقی و حتی تصور دیگران است.
بسیاری از این افراد احتمالا حتی به یادگیری حقیقی هم دست نیافتهاند و صرفا توهم یادگیری دارند.
این روند به غرور و تکبر و در نهایت عدم پذیرش توسط دیگران و یا صرفاً پذیرش توسط تعدادی محدود از اطرافیان منتهی خواهد شد.
دسته دوم افرادی هستند که سطح برداشت دیگران از میزان رشد و توسعه فردی آنان فراتر از سطح موردنظر خود فرد است و همزمان میزان حقیقی یادگیری حادث شده نیز بیشتر از هر دو متغیر دیگر است.
به این معنا که مشاهداتی که سایرین از رفتارها، گفتارها و عملکردهای فرد درزمینهٔ موردنظر دارند، باعث میشود که نظر آنها در خصوص میزان رشد و توسعه آن شخص فراتر از برداشت خود فرد باشد.
به نظر میرسد رشد و توسعه واقعی و پایدار، متعلق به افراد گروه دوم باشد و متقابلاً هرکسی که با تعداد بیشتری از افراد گروه دوم همراه و همنشین باشد، یادگیری و رشد بیشتری را تجربه خواهد کرد و از این همراه بودن دستاورد بیشتری نصیبش خواهد شد.
البته همنشینی با این افراد لزوماً به معنای نشستن در کنار آنان و گپ زدن نیست که البته اگر روی دهد، موهبت بزرگی خواهد بود ولی حتی آشنایی با مدل ذهنی، دیدگاهها و سلایق مطالعاتی آنان و یا مطالعه کتابها و مطالب تهیهشده توسط این بزرگواران میتواند بهاندازه همنشین شدن واقعی و یا حتی بیشتر برای ما تأثیرات مثبت به همراه داشته باشد.
البته شاید دوستانی نظرشان این باشد که باید ابتدا جزو دسته اول بود تا در نهایت به دسته دوم تبدیل شد ولی من معتقدم فرد باید آنقدر یاد بگیرد و آنقدر تغییر کند تا دیگرانی که از دور شاهد رفتارها و عملکردهای او هستند، در نهایت تشخیص دهند که او رشد کرده و این روند مطمئناً پروسهای زمانبر است و شاید مدتها طول بکشد ولی مطمئناً خطایی در کار نخواهد بود.
البته فردی که صرفاً به دنبال مطرح شدن و بالا بردن خود از دید سایرین است، هرگز نخواهد توانست به شکلی درست و تأثیرگذار به این جایگاه دست پیدا کند بلکه این اهداف و چشماندازهای متعالی و بزرگ و تلاش برای رسیدن به آنها هست که درنهایت باعث رشد و توسعه حقیقی ما خواهد شد.
پیشنهاد میکنم بعد از مطالعه این یادداشت، مطالب زیر را هم مطالعه کنید:
1 دیدگاه