تصور کنید امروز یک قرار سرنوشتساز پیش رو دارید که برای آینده شغلیتان بسیار مهم و تأثیرگذار است. صبح نیم ساعت زودتر از معمول بیدار میشوید و دوش میگیرید، صبحانهتان را میخورید، آماده شده و به سمت پارکینگ میروید.
پشت فرمان نشسته و استارت میزنید. هر چه استارت میزنید، ماشین روشن نمیشود. از طرفی به خاطر قراری که دارید، استرس تمام وجودتان را فراگرفته است.
در چنین مواقعی چه کار میکنید و چه حسی پیدا میکنید؟
درست در زمانی که ماشین باید روشن میشد و شما بدون دغدغه، با خیالی راحت و به موقع سر قرارتان حاضر میشدید، شرایط به این شکل پیش رفته و شما اکنون در یک دردسر بزرگ گرفتار شدهاید.
یا کسی را در نظر بگیرید که بنا به جبر روزگار و یا هر دلیل دیگری که ناشی از رویدادهای محیطی است، از هدف خود بازمانده و شرایط طبق آن چیزی که انتظار داشته پیش نرفته است.
هر کدام از این اتفاقات میتوانند بهانهای باشند برای بدوبیراه گفتن به زمین و زمان و شاکی بودن از هر کس و هر چیزی و در نهایت ناامیدی کامل، شروع یک روز بد و پر از اعصاب خردی و شاید زنجیرهای از اتفاقات ناخوشایند.
خیلی از افراد در چنین مواقعی شروع به بهانهتراشی میکنند و توجیهی در ظاهر بسیار منطقی برای عدم موفقیت در رسیدن به خواستههایشان سرهم میکنند و در نهایت راحت و آسوده خود را از هر کوتاهی و قصوری تبرئه میکنند.
اما اعتماد به نفس ناخودآگاه در چنین مواقعی به کار میآید. اعتقاد به اینکه به طور کامل سرنوشت خودمان را در درست داریم و تردید نکردن در اینکه با همه آن چیزهایی که در اختیارمان هست میتوانیم آینده را به بهترین شکل ممکن مدیریت و هدایت کنیم.
برای این کار شاید بهتر باشد که بیش از حد خودمحور باشیم. نیازی نیست که با محیطمان به مبارزه برخیزیم و تمام انرژیمان را صرف غلبه بر آن بکنیم. بهتر است خونسرد باشیم و هماهنگ با اتفاقات دور و بر خودمان پیش رویم. عصبانی شدن و غر زدن در چنین مواقعی اصلاً کارساز نخواهد بود.
برای داشتن چنین روحیهای بهتر است تلاش کنیم و یاد بگیریم که اهداف و خواستههای ما وحی مُنزل نیستند. آنچه میخواهیم به آن دست یابیم، لزوماً نبایستی دقیقاً به همان شکلی که تجسم کردهایم و دوست داریم و در همان موقعی که به خودمان قول دادهایم در مقابل ما حاضر و آماده باشد.
اگر کودکی دلش اسباببازی یا خوراکیای بخواهد و همان لحظه خواستهاش تأمین نشود، زمین و زمان را به هم خواهد ریخت تا آن را به دست آورد. در چنین مواقعی نه اطرافیان برایش اهمیتی خواهند داشت و نه آرامش خودش. ما گاهی اوقات در زندگی، همچون کودکان رفتار میکنیم و انتظار داریم محیط به هر شکلی که دوست داشتیم با ما راه بیاید و هماهنگ با خواستهها و آمال و آرزوهایمان رفتار کند.
در چنین مواقعی بهترین کار این است که خودمان را جزئی از محیط بدانیم و در هماهنگی با آن حرکت و اقدام کنیم و همزمان تمام تلاشمان را برای رسیدن به اهدافمان به کار بندیم. شاید بتوان این حس و این نوع تفکر را نوعی فروتنی و تواضع دانست ولی در واقع یک اعتماد به نفس ناخودآگاه است که بر وجود افراد قوی و موفق حاکم است.
به نظرم هر کدام از ما در مقاطع مختلف زندگی میتوانیم گامی به سمت دستیابی به اعتماد به نفس ناخودآگاه برداریم. برای این کار کافی ست که هر چه بیشتر به خودمان و محیط و جایگاهمان اعتماد داشته باشیم و بدانیم که اگر بخواهیم، میتوانیم باوجود تمامی موانع و مشکلات، بر سرنوشتمان حاکم شویم و آن را به خوبی به سمت هدفی که برگزیدهایم، هدایت کنیم.
پیشنهاد میکنم بعد از این یادداشت و در ادامه، نوشتارهای زیر را مطالعه کنید:
اعتیاد فراگیری که نابودکننده اعتماد به نفس است
فاصله میان آنچه انجام میدهیم و آنچه قادر به انجام دادنش هستیم